یادداشت هجدهم

ساخت وبلاگ
بعد یک هفته هنوزم حس نوشتن ندارم.ولی مینویسم که زیاد فاصله  نیفته.آقای میم شیفت شبن.بچه ها خوابن.و من تنهام.دیروز و امروز خونه مامانم بودیم با خواهرا و عروس جان.خوب بود.ولی من همش تو جمع خواهر و برادری استرس اینو دارم که حرفی پیش نیاد,کسی از کسی ناراحت نشه,کسی دلگیر نشه از چیزی و...مخصوصا وقتی تو جمع یکی دونفر بی حوصله و بی اعصاب هم داشته باشیم! مسخره اس.کاش میتونستم بی خیال باشم.نسبت به همه چیز.و فقط خوش بگذرونم! ١/همه جا بهم ریخته و آشفته اس. تو آشپزخونه کلی ظرف.اتاق بچه ها که دیگه جای پاگذاشتن نیست.اگه تو حالت عادی بودم پامیشدم ,جمع و جوری میکردم و بعد میخوابیدم.ولی الان نه.نمیشه.خسته و گرفته ام.فردا هم کلی کار دارم.ولی بااین دیر خوابیدن فردا صبح زود بیدارشدنم منتفیه.داشتم فک میکردم اگه یه روزی نباشم سر این خونه زندگی و بچه ها چی میاد؟یعنی چی میشه بعدش؟یکم ترس داره وقتی میبینی این دو نفر از هرنظر وابسته به توعن .باید باشی.باید پاشی و ادامه بدی و خسته نشی.ونمیدونم این خوبه یا بد. ٢/فردا شنبه است و من مثه همیشه یه لیست از کارایی رو که باید انجام بشه رو تو ذهنم میارم.کارایی که بعضیاشون یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 23:30

خ/و/ب/ن/ی/س/ت/م.علتش رو هم نمیدونم.بغض هم ندارم.نفرت هم ندارم.خالیه خالی ام.امروز بدون هیچ حسی بیدار شدم.به بچه ها صبحونه دادم بردمشون حمام و نهار گذاشتم.بدون هیچ حسی.این روزمرگی و تکرار داره منو نابود میکنه.از خودم بدم میاد!

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 23:30

هوا ابریه و من عاشق این حال و هوایه روزهای ابری و بارونیم. شرایطم زیاد تغییری نکرده ولی حالم بهتره شکر خدا.واقعا باداشتن فرزند,آدم نمیتونه مدت زیادی دپرس و غمگین بمونه.اصن بچه ها خود خود زندگی ان! امروز باز هم صحبت مسافرت شد.اقای میم میگه خودمم خیلی دلم میخواد ولی الان هوا سرده بخاطر بچه ها و اونموقع که ما میخوایم بریم دوروبر اربعینه و مشهد حسابی شلوغ.اگه بشه دیرتر تو یه فرصت بهتر بریم.بهش میگم حال دلم خوب نیست وبه این سفر احتیاج دارم.دودلم.فعلا پادرهوا ایم تا ببینیم چی میشه. +از دیروزکل آرشیو یه وب رو خوندم تا امروز.جالب بود برام مثه یه رمان بلند.جاهایی که از بیماری مادر و بعد مرگش نوشته بود تپش قلب گرفتم و خیلی حالم بد شد...قسمت های بیماری مادرش خیلی تکان دهنده است اگه شما هم مثه من,خدای نکرده تو نزدیکانتون عزیزی مبتلا به سرطان رو داشته باشید.اسم وبش (زندگی زیر پوست من) هستش ولی دوسالی هست که دیگه نمی نویسه... +قاصد روزان ابر ی , داروگ,  کی میرسد باران؟؟؟ یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 23:30

1/دیروز توی یه گروه اشپزی بعضی ها نوشتن خانما کم کم شروع کنین به گذاشتن ایده های جالب برای شب یلدا!!!حالا کو تا شب یلدا؟چهل روز دیگه؟واقعا این موضوع اینقد مهمه؟حالا دورهمی و جمع شدن و گپ و گفتگو ابدا بد نیستا و این رسم اگه تجملات توش نباشه خیلی هم خوبه ولی اینکه بعضی از خانوما خودشونو میکشن تا یه کارایی بکنن که بره تو چشم خواهر شوهر و مادرشوهر و فامیل و همه به به چه چه کنن اصلا جالب نیست.چشم و هم چشمی آخرش این ملت رو از پا در میاره! 2/خیلی دلم میخواد یه روز بچه ها رو ببرم خونه مامانم و با اقای میم بریم یه جای دوووور.بدون دغدغه بگردیم برگردیم و از این هوا لذت ببریم.تا شب.ولی نمیشه! نه میم جان وقت اینکار رو داره و نه من دلم میاد بچه ها رو نبرم با خودم!کاش میشد. 3/دخترک کوچیکم شبا ک میرم کنارشون تا خواب برن سرشو میذاره رو دستم وصورتشو میچسبونه به صورتم. وابدا نمیذاره خواهرش کنار من بخوابه! و با قلدر بازی حتی نمیذاره بغلش کنم.و دخترک مظلوم من کمی اونورتر از ما میخوابه.و ظاهرا ناراحتی شون نمیده.تنها کاری که میتونم بکنم اینه که بلند براشون قصه بخونم و از گوشه کنار اون یکی رو نوازش کنم... 4 یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 23:30

سلام.صبح اولین روز هفته تون به خیر و شادی.بهتره بگم صبح شنبه اول آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنجتون رو شاد و سرحال باشید که دیگه هیچوقت دوباره نخواهد آمد و تکرار نخواهد شد! تا چند سال پیش سی سالگی برام سن پختگی و بلوغ فکری بود و کسانی که به این سن رسیده بودن بنظرم دیگه به ثبات فکری و روحی رسیده بودن,اما حالا که خودم دارم بهش نزدیک میشم دیگه زیاد رو نظریه اصرار ندارم...صدالبته که پختگی و کسب تجربه های گوناگون هست وآدم دیگه تو این سن کارای بچگونه و عجیب غریب انجام نمیده و ریسک پذیریش هم کمتر میشه و بیشتر دنبال آرامشه.. پنج شنبه شب با آقای میم صحبت کردی یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 24 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 7:12